راز و نیاز
نوشته شده توسط : کریمی راد
 
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد ،
 
خدا گفت : نه !
 
من به تو نعمت و برکت دادم ،
 
حال با توست که سعادت را به چنگ آوری .
 
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد،
 
خدا گفت : نه !
 
رنج و سختی تو را از دنیا دور و دورتر ،
 
و به من نزدیک و نزدیک تر می کند.
 
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد،
 
خدا گفت : نه !
 
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی
 
اما من تو را هرس خواهم کردتا سودمند و پر ثمر شوی .
 
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند
 
از خدا خواستم و باز گفت : نه !
 
من به تو زندگی خواهم داد ، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
 
از خدا خواستم یاری ام کند تا دیگران را دوست بدارم ،
 
همان گونه که آنها مرا دوست دارند.
 
و خدا گفت : آه سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم .
 
 



:: بازدید از این مطلب : 323
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
۱۲۳ در تاریخ : 1389/12/12/4 - - گفته است :

/weblog/file/img/m.jpg
سکوت در تاریخ : 1389/12/10/2 - - گفته است :
سلام شب بخیر از گوشی دارم نظر میدم وب خوبی داری وقت کردی سری هم به ما بزن

/weblog/file/img/m.jpg
سکوت در تاریخ : 1389/12/9/1 - - گفته است :
گفتم خموش (آری) و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو



نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: